واي واي واي !!!!!! حتمي ميگيد باز چي شده ؟
خير سرمون امديم شب جمعه مثل اين مرااي عاشق دست عيال و بگيريم و بريم يه دوري بزنيم ، ماشين و صبح با خودم برداشتم تا شب ايشون بعد از كارش بياد بيش من وباهم باشيم ( الان متوجه شديد ما از اون خانواده ايي هستيم كه اتوموبيل شخصي استفاده نميكنيم ) خخخخخ
شب شد و بعد تعطيلي پاساژ دست همديگر و گرفتيم و رفتيم سمت خونه خاله و پدربزرگ كه نزديك هم بودند، مامان و باباي منم خونه پدربزرگ بودند. جاتون خالي دور هم بوديم و شام وخورديم. امديم خونه .
چون من صبح زود با دوستان وقت سالن فوتسال داشتم و ازطرفي بعلت سنگ نماز ن ساختمان پاركينگ من اشغال وسايل بنايي بود ، ماشين و همون جلو واحد همكف گذاشتتم و رفتيم بالا......
توي تخت مشغول انجام مراسمات بوديم كه ديدم زنگ در و زدن !!! همسايه ميخواست ماشين و برداره ، اونم ساعت ١ بامداد
لباس پوشيدم امدم پايين كه يهو ديدم طرف پهن شده كف پاركينگ و كله اش پرخون و به حالت تشنج داره از دهنش خون مياد !!!!!؟؟؟؟
يعني من شوك شدم !!!
اقا پريدم زنگ ساختمون و زدم و اهالي جمع شدند و اورژانس اومد و يه وضعي شد كه نگو
بعد از اينكه رفتندبيمارستان و ماامديم بالا و ماشينم تكون ندادم ، رفتيم ادامه كار كه ديدم نخبر هرچي استارت ميزنم فايده نداره :((((
ناچارا كمي هولش داديم كه خوشبختانه گرم شد و تا امديم بريم سر اصل مطلب دوباره زنگ زدند
مجدد لباس پوشيدم و امدم پايين تا برادر اقاي همسايه ماشين و برداره و بره دنبال كارهاي بنده خدا ، من كه حسابي كلافه و عصبي بودم ، ماشين و همون جلو درب گذاشتم و امدم بالا و به هر جون كندني بود كارم و تموم كردم و خوابيدم ،
برچسبها:
ولايت_مطلق_علي,
غدير_خم,
خاطرات,
تعطيلات,
اين چند روز
تپ دان...
ما را در سایت تپ دان دنبال می کنید
برچسب : atre meguro,秋葉原 アトレ2,目黒 アトレ2, نویسنده : رضا رضوی topdan بازدید : 141 تاريخ : سه شنبه 30 شهريور 1395 ساعت: 7:35