صبح است و گل در آینه بیدار می شود
خورشید در نگاه تو ، تکرار می شود
مردی که روی سینه ی عشق تو خفته بود
با دست های عشق تو ، بیدار می شود
پر می کنی پیاله ی من از عصیر و باز
جانم پر از عصاره ی ایثار می شود
در کارش از تو این همه باور ستودنی است
این جا که عشق این همه انکار می شود
تا باد ، دست غارت عشقت گشاده باد
وقتی غمم به سینه تلنبار می شود
در بازی مداوم انگشت های تو
تکثیر می شود گل و بسیار می شود
خورشید نیز می شکند در نگاه تو ،
وقتی که آن ستاره پدیدار می شود
حس می کنم بهار تو را در خزان تو
گاهی که بوسه های تو رگبار می شود
تا بار « من » گران ننشیند به دوش جان
از هر چه غیر توست سبکبار می شود
حسین منزوی
تپ دان...
ما را در سایت تپ دان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : رضا رضوی topdan بازدید : 121 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 8:33